غذا بخورم... یا تلوزیون نگاه کنم
سلام دختر نازم...
الان که دارم برات مینویسم شما یکربعی میشه که خوابیدی... یه خورده هم سرما خوردی... آخه دیروز رفتیم گردش اما نم نم بارون می اومد ... و تو هم همش میخواستی راه بری و بدو بدو کنی... منم میدیدم تو خوشحالی خیلی خوشحال شدم... اشکال نداره قول میدم زود خوب شی...... البته فقط آبریزش بینی داری... امیدوارم زودتر خوب شب گل مامان... منم از صبح به شما آب میوه و چای زیادی دادم تا زود عطسه هات تموم شه ... تا ببینیم چی میشه...
سلام دختر نازم...
الان که دارم برات مینویسم شما یکربعی میشه که خوابیدی... یه خورده هم سرما خوردی... آخه دیروز رفتیم گردش اما نم نم بارون می اومد ... و تو هم همش میخواستی راه بری و بدو بدو کنی... منم میدیدم تو خوشحالی خیلی خوشحال شدم... اشکال نداره قول میدم زود خوب شی...... البته فقط آبریزش بینی داری... امیدوارم زودتر خوب شب گل مامان... منم از صبح به شما آب میوه و چای زیادی دادم تا زود عطسه هات تموم شه ... تا ببینیم چی میشه...
میخوام از غذا خوردنهات برات بگم... تا وقتی بزرگ شدی به این کار من و خودت حسابی بخندی. آخه غذا نمی خوری که . اوایل که به غذا خوردن افتاده بودی من دنبالت راه میرفتم و یک قاشق یک قاشق میذاشتم دهنت. ولی الان که 22 ماهته نمیشه با این روش پیش رفت.. منم بهت کلک میزنم ... میزنم روی کانال کارتون مورد علاقت... تا میای نگاهش کنی میزنم یک کانال دیگه (ببخشید عزیزم ولی مجبورم میکنی) تو هم زود قاشق غذا رو میگیری دستت ( تازگیها که قاشق رو هم باید خودت بگیری دستت گاهی هم یادت میره و از دست من میخوری) و زود میخوری .منم سریع میزنم کانال کارتون تا ببینی. .. الان چند روزه که این کار هم جواب نمیده... منم یه راه دیگه پیدا کردم... حالا دیگه صدای کارتون رو میبندم تا غذات رو بخوری
بنظرم این عکس مصداق خوبی از مادر و فرزنده