شایلی و نقاشی صورتش!
امروز شایلی جونم رو بردم پارک شادی... 2 ساعت تمام داشت با بچه های همسن خودش وبا اسباب بازی های مخصوص ردهء سنی خودش بازی می کرد . خیلی برام لذت بخش بود. منم پابه پای شایلی بازی میکردم... خوب چون شایلی از بقیه کوچکتر بود می ترسیدم که یه وقت بیفته یا بچه ها هلش بدن بخوره زمین... کلی لذت برد. البته اولش یه کم خجالت میکشید . اما اگر آخرش شایلی رو میدیدین؟ نمیشد دیگه از اسباب بازیها جداش کرد.این جائی که میگم پر از اسباب بازیهای پلاستیکی و سرسره های پلاستیکی و اسباب بازیهای بادی بود. وسطهاش هم همهء بچه کوچولو ها اومدن از خانم مربی خوراکی خواستند و نشستن و آبمیوه خوردند. منم بعد از دو ساعت ! دیگه دیدم از خستگی داره تلو تلو میخوره آوردمش بیرون . تا از در اومدیم بیرون سرش رو گذاشت روی شونهء مامان و خوابید.امروز منکه از بازی کردن شایلی با بچه ها کلی لذت بردم ......خیلی حیف شد که دوربین همراهم نبود تا ازش چند تا عکس بگیرم...
بجاش عکس های قبلی که شایلی رو برده بودم سرزمین عجایب و برده بودم به یک جشن و در هر دو روی صورتش نقاشی کردند رو براش میگذارم.
اینجا شایلی باچه علاقه ای به صورت خودش توی آئینه نگاه میکرد و اون خانم هم داشت نقاشی رو روی صورتش میکشید (شهریور )
این هم در روزجشن شادی برای بچه ها در یک تالار در شهر...(مهر ماه)