شایلی گیگیلوشایلی گیگیلو، تا این لحظه: 15 سال و 23 روز سن داره

شایلی دردانهء چشم آبی....

عروسکهای دوست داشتنی ام

این هم از عروسکهائی که من فعلا خیلی دوسشون دارم بیشترشون کادوی سیسمونیمه(مامان جون اعظم) بجز چند تا که میگم از کیا کادو گرفتم  گارفیلد عزیزموخیلی دوست دارم...همش میرم ماچش میکنم.... اگر یه وقت گارفیلد قایم شه همش دنبالش میگردم و میگم  م م م اوووووئییی ( مئو کجاست؟) اینم صندلیمه ...بابا رضا برام خریده... من واقعا عاشقشم ولی نمیدونم چرا مامان شمیلا همش قایمش میکنه... آخه من همش میخوام برم روش پا پا پا کنم ( پا پا پا در زبان من یعنی از اینکه روی ارتفاع ایستادم خیلی خوشحالم) اینم اون یکی گربهء منه (البته این عروسک مامانم بوده مئو مئو هم میکنه)این گربم رو کمتر دوست دارم ولی باز باهاش خیلی بازی میکنم ...
12 بهمن 1389

...shylee said

Thanks my friends and my dear family who you are far from me, last night i didnt update any thing new  in weblog...but when  awake  at 10, saw my weblog in the most  viewer list im sooooo happy for this.... thanks alot me and shylee ...love you all  these photoes are..... for my best friends *** *** ...
12 بهمن 1389

آغاز جمله بندی در زبان شایلی جونم

ای وروجک ... الان که دارم مینویسم تو خوابی و بهترین زمان برای نوشتن در آرامشه. چون وقتی بیداری تا میام پای کامپیوتر عین برق میدوی میای پهلوی صندلی و همش تکرار میکنی...... مامان مامان  ( در صورتی که محل نذارم تبدیل میشه به فریاد  ماااااااااااااااااااااا مااااااااااااااااااااااا ن ) + جیغ .... + نونو خواستن ! منم مجبورم تسلیم شم ! میدوم میام پیشت با هم دنبال بازی یا هر چی شما بفرمائین بازی میکنیم.... در این بین گاهی تو حرف هم میزنی : * * *    نووووووو ی ی ی         یعنی پستونکم کو * * * یا اگر چی...
12 بهمن 1389

اینم از خرابکاری

الان که بنده در امورات وبلاگ ایشون مشغول هستم رفته سراغ کشوی لوازم آرایش اینجانب بیچاره..... دقیقا ساعت 8:30 دوشنبه 89/11/11 توجه داشته باشین که از دو رنگ  استفاده کرده یکی رو به لبش زده و اون که روی لپش زده یکی دیگست !!   *** *** اینم جای بوس از خودشه توی آینه *** *** این هم اسفند بعد از خرابکاری... همونطور که مامانی (مامان مرضیهء شایلی) همیشه به پیشونیش میزنه   *** یادم رفت بگم ..... فقط شایلی نیست که بلده خرابکاری کنه .... تازه...... مامانشم بلده....منظورم جلوی موهای شایلی هستش.... باوجودی که مامانم گفت کوتاهش نکنم و اندازست اما من خواستم مرتب بشه و چتری ...
11 بهمن 1389

مامان جون اعظم... بیا خونمون حوصله ام سر رفته ......

امروز شایلی خیلی خوشحاله چون مامان جونش اومده پیشش و همش دارن با هم بازی می کنن . دنبال بازی , به به بخوریم , آهنگ نانای زدن روی چوب تختش با استفاده از دستها ! , دالی بازی , بدو بیا بغلم , پیخ بازی ! تا الان هم داشت با مامان جون بازی میکرد . اما دیگه خوابش گرفت و مامان شمیلا براش 3 یا 4 تا قصه گفا تا خوابش ببره... قصهء ببعی ( مورد علاقهء شایلی) , قصهء آقا گاوه , قصهء شنگول و منگول , قصهء آقا هاپوء. و مامان جون هم از این فرصت استفاده کرد و رفت تا به کارهای مغازش برسه. آخه مامان اعظم شاغته و باید توی مغازش باشه دیگه...... الان که خوابیدی اومدم روت رو کشیدم و نو نو (پستونکت) رو گذاشتم دهنت و قبلش یک ماچ ازت گرفتم... خوب بخو...
10 بهمن 1389

رفتار گیگیلم خوبه یا نه....

  ناکامی در کودکان کودکان در سنین یک سالگی به بعد برای کشف محیط و کسب تجربه و شناخت اطراف کنجکاوی فراوانی دارند و تمایل دارند توانایی و استقلال را به خود و دیگران ثابت کنند. در این سنین است که در انجام هر کاری مصرند تا به صورت انفرادی عمل کنند و با وجود توان اندک و مهارت ناقصشان اصرار بر رفتارهای مستقلانه دارند. حتماً زیاد شنیده اید که می گویند کودک 2 ساله ام خودش می خواهد غذا بخورد و یا اجازه نمی دهد در پوشاندن لباس هایش کمکش کنم و ... این نوع رفتارها حاکی از نیاز کودک به باور خویش است در این سنین اگر مدام با اتفاقات منفی کودک را ناتوان معرفی کنیم و یا به اجبار فضای عمل کردن را از او بگیریم و یا خطاهای رفتا...
10 بهمن 1389

شایلی جونم.... جیغ نزن !!!!

نمیدونم آیا بقیه هم تجربهء منو از جیغ جیغ های نی نی 22 ماهشون داشتن یا نه...گاهی اویقدر جیغ میزنه که توی گوشم به زنگ زدن می افته  50 درصد والدین اصول تعلیم و تربیت را نمی دانند   انعطاف و خشكی و تندی بیش از اندازه 2 روش نادرست تربیتی است كه باعث فرزندسالاری یا پرخاشگری كودك تان می شود   با كودك سالاری حاكم بر خانواده چه كنیم؟ حقوق كودك یعنی برآوردن نیازهای اولیه. تربیت صحیح، به كار بردن اقتدار در عین منطق، ایجاد عزت نفس واقعی، اما متاسفانه برخی حقوق كودك را مهربانی و انعطاف بیش از حد یا خشكی و تندی بیش از اندازه تلقی می كنند. كتك؛ بچه ها را كم هوش می كند در ...
10 بهمن 1389

ناگفته های گفتنی من برای وروجکم...

دوستانم, من دارم مطلبم رو کامل میکنم... دلم می خواست در عرض 22 ماه گذشته بنویسم اما خوب .... نشد دیگه. این مطالب  ادامه داره... خیلی دلم میخواد از این 22 ماه برات بگم. از اون روزهای آخر بارداری که خیلی سخت بود.... و هر لحظه اش یک روز میگذشت. با خودم هر لحظه روزهای باقیمانده رو میشمردم! دکترت میگفت مگه عجله داری؟ صبر کن . همینجا جاش بهتره ها ! من الان میفهمم اون موق چی میگفت. از اون 3 ماه دلدردهای شبانه ات که راس ساعت 6 شروع میشد و تا 11 شب ادامه داشت و بعد از حدود یک ماه ساعت گریه هات (چه عرض کنم که جیغ بودن...) از 12 تا 3 صبح بود.روزها خوب می خوابیدی. روزهائی که باید واکسنت رو میزدم خیلی سخت میگذشت....
9 بهمن 1389